كيانكيان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

تجربيات مادرانه وكيان رضا و شایان

پسران عزیزیم کیان جان و شایان جان

عزیزان من ... خدا را شاکرم از لطفی که بخاطر وجود شما نصیب من شده عزیزانم مادرتان آن شکوفه زیبا آن فرشته خوشبختی زندگیمان که زیربالهای مهربانیش آرام قراری داشتیم  آن نعمت بزرگ ... او که با سطر سطر مطالبش در این وبلاگ میخواست محبت خداییش را تا ابد برای بچه هایش جاودانه کند. خودش جاودانه شد در یادهای ما ... و ما را از دیدین روی ماهش محروم کرد .... ای خدا  و الان که از تاریخ پر کشیدنش (96/06/22) دو سال 3 ماه میگذرد ... افسوس افسوس ....داغ.. داغ داغ از دلم دارم  پدرتان :مرتضی   ...
8 دی 1398

زندگی مامان کیان( وسایل لازم برای نی نی دوم)

برای  بچه دوم تجربیاتی به اندازه یک عمر زندگی دارم و همین خیالم را راحت تر کرده است. وسایلی که آماده کرده ام: 1- حدود شش عدد پارچه 90در 90  که اگه آبگیر باشد بهتر است. برای خشک کردن بچه بعد از شستن پاهایش و همین طور انداختن زیرش موقع تعویض پوشک 2- 5 عدد پارچه باز هم برای خشک کردن نوزاد. همجنس کهنه های آماده موجود در بازار. البته من از پارچه فروشی گرفتم و خودم بریدم و سرشان را دوختم. بسیار مناسب تر است. 3- 6 عدد لاستیک یک متر در یک متر برای زر پارچه موقع تعویض که نم به روی جایی پس ندهد. از این مشماء ها هم آماده در بازار هست که من از لاستیک فروشی ها گرفتم باز خودم بریدم به اندازه و آماده کردمش. 4- یک عدد سرهمی سایز دو....
19 شهريور 1394

زندگی کیان(در انتظار دنیاد آمدن داداش کوچولو)

نازنین مادر امروز19 شهیور ماه 1394 است. حدود 20 روز آینده داداش کوچولوی تو به دانیا خواهد آمد ان شاا... به تو گفته ام هر وقت هوا سرد بشود و بخاری بگذاریم داداشی دنیا می آید و تو خیلی مواقع می پرسی کی قراره بخاری بگذاریم؟ بسیار دلتنگم از نبودن مامانی. از تنهایی بودن در بیمارستان. کاش بود و کمکم می کرد...... نزدیک یک سال از رفتنش می گذرد و هنوز منتظرم یک بار دیگر صدای نفسهایش را حتی در خواب بشنوم وقتی تو دنیا آمدی مامانی توی بیمارستان دو شب در کنارم بود. در خانه تا 50 روزگی از من و تو مراقبت کرد. و بعد ما رفتیم خانه خودمان. این بار چه کسی غم مرا بخورد؟؟ برای تو همه وسایل سیسمونی را مهیا کرده بود. این بار خودم همه وسایل ...
19 شهريور 1394

زندگی مامان کیان و غم بزرگش

پسر مادرٰ قشنگ مادرٰ عشق مادرٰ امید مادرٰ پناه مادرٰ نفس مادرٰ عمر مادر کیان رضا مادر مادرٰ بی مادر شده مادر دیگر مادر ندارد. مادر دیگر عشق ندارد. مادر دیگر پناه ندارد.مادر دیگر زندگی ندارد. مادر دیگر تنهای تنهاست. مادر دیگر مادر ندارد. کیان رضا. مامانی که دایی فرهاد داره رفت. به آسمان رفت. پیش خدا رفت. همه را گذاشت و از همه چیز گذشت. مادر به آسمان رفت. مامان خوب من. دلم برات تنگ شده. مامان من چطور نبودنت را باور کنم. مامان جانٰٰهمه زندگی من. در لحظه لحظه زندگی من تو حضور داشتی و بودی. هر روز تلفنی مدتها با هم صحبت می کردیم و عصر ها من به خانه شما می آمدم. مامانم حالا باید به کجا بروم. من شما را و شم...
3 آذر 1393

زندگی کیان (تولد 3 سالگی 2)

عشق مادر دیشب جشن تولد 3سالگی تو را گرفتیم. البته تو 25 شهریور دنیا آمدی. قرار بود سه شنبه بیست و پنجم تولد بگیریم که من خیلی درگیر بودم و گذاشتیم واسه بیست و ششم. که روی کارتت همان تاریخ بیست و پنجم هست. از دیشب برایت بگویم: هردو مامانی و بابایی، عمو مجید، دایی فرهاد ، دایی فرشید، خاله فایزه و امیر طاهر آمده بودند. من همه اسباب بازی هایت را جمع کرده بودم چون تو و امیر طاهر با هم بازی و در آخر سر آن ها دعوا میکنید و این به صدمه دیدن یک نفر منجر می شود(بارها این مطلب را اثبات کرده اید) همه حدود ساعت نه و نیم آمدند. کادو به دست. این عکس کارت تولد تو هست که با کمک بابا واسه گل پسرم درست کردیم. تم تولد تو میوه (سیب) بود. متن...
27 شهريور 1393

زندگی کیان (تولد سه سالگی1)

نفس مادر امروز 16 شهریور است و 25 شهریور تولد تو. باید زودتر فکر کنم و ببینم واسه تولدت چه کارهایی باید انجام دهم. تولد یک سالگیت با تم گلٰ دو سالگی فرفره و تا الان فکر کردم که سه سالگی را با تم میوه باشد. هنوز نمیدانم واسه هدیه چی بخریم؟ شاید یک ماشین شارِژی بزرگ خریدیم. دوست دارم همه فامیل را دعوت کنم ولی واقعا تعدادشان زیاد و هزینه ها بالا است. من و بابا همدیگرا را بسیار دوست داریم و تو هم که به جمعمان اضافه شدی زندگی ما رونق بیشتری گرفت. عاشقت هستیم. ( این را نوشتم که بدانی در چه خانواده ای بزرگ می شوی)
17 شهريور 1393

تجربیات مادرانه( از پوشک گرفتن)

من یک مادر کارمن بسیار مقرراتیٰ سخت گیر و بسیار قاطع هستم. اینها تعریف نیست بلکه به نظر من در برخورد با یک کودک عیب به شمار می رود تا حسن. کیان من در شهریور به دنیا آمد. به کمک خدا و خواسته ما. پارسال پسرکم یک سال و نه ماهش بود و من تلاش کردم او را زا پوشک بگیرم چون: . چرا بچه های دیگر در این سن و خیلی زودتر از پوشک گرفته شده اند و کیان من هنوز پوشک می بندد؟؟؟؟؟؟؟ . در زندگی هر چیز باید سر وقت و درست انجام شودٰ زمان از پوشک گرفتن کیان هم الان و همین لحظه است. . پسر من با بچه های دیگر چه فرقی دارد. او باید به موقع و مانند همه بچه ها در همین زمان خودش به دستشویی برود. . بس که دیگران گفتند( وای هنوز پوشک می بندد )...
17 شهريور 1393

زندگی کیان (از پوشک گرفتن2)

  گل مادرٰ پسر نازم من بالاخره بعد از زحمات بسیار زیاد توانستم شما را از پوشک بگیرم. بابا مرتضی در اواخر مرداد نود و سه 10 روز تعطیلی داشت و ما قرار گذاشتیم آن روزها تو با پوشک خداحافظی کنی. اما بسیار زودتر از این حرف ها و به سادگی این اتفاق افتاد. بابا و خانواده اش حدود 23 خردادبه مکه رفتند و من و تو به خانه مامانی نقل مکان کردیم. روز بعد از رفتن باباٰ رفتیم رچ. آن جا دیگر تو را پوشک نکردم و عهد کردم زود زود تو را به دستشویی ببرم. خدا را شکر خیلی خوب همکاری کردی و من مرتب تورا بردم دستشویی یا اگر با دستشویی فاصله گرفته بودیم (با کمال ادب و احترام به محیط زیست) به درختای تشنه آب دادیم.خلاصه تا شب پوشک نبستیٰ خانه هم که آمدیم...
17 شهريور 1393

زندگی کیان(رفتن به پارک)

عشق مادر این عکس روزی هست که به همراه بابا رفتیم پارک توحید. اونجا تو با وسایل بازی مخصوص کودکان کلی بازی کردی و از سر سره های کوچک سر می خوردی و دوست داشتی با بچه ها دوست شوی، ولی آن ها میرفتند پی بازی خودشان و تو غصه دار می شدی. دوست داشتی از قسمت بالای سرسره که خیلی بلند بود دنبال بچه ها بالا بروی ولی من و بابا به سختی جلوی تو را می گرفتیم. آخر آنجا خیلی بلند بود و بین میله های آن که باید از روی آن ها رد می شدی فاصله زیاد بود، ما هم که نمی توانستیم با تو بالا بیاییم آخر آن جا برای بچه ها بود. تو برای هر وسیله بازی کنجکاوی می کردی و می خواستی از قسمت های آن سر در بیاوری،خصوصا این مدل که تو عکس دیده می شه. مرتب آن ها را می چرخاندی....
9 تير 1393