كيانكيان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

تجربيات مادرانه وكيان رضا و شایان

زندگي كيان(نقاشي)

 سلام پسرك عزيزم امروز دوم مرداد ماه 1392 است و 15 رمضان. امروز نزديك ظهر واست يك پلاستيك تو راهرو پهن كردم و رنگ هاي انگشتي را دادم كمي نقاشي كني. كلي واست جالب بود. اول كه مي ترسيدي دست به رنگ ها بزني كه مبادا دستهات كثيف بشه . بعد هم اضافي رنگ ها را از روي دستهات با دستمال تميز مي كردي. آخرشهم گفتي ( خسته شدي ي ي ي.آخر همه كلمات را مي كشي. تياني جم بكنه) و شروع كردي به جمع كردن رنگ ها.       ...
2 مرداد 1392

تجربيات مادرانه (يبوست)

پسر ناز گل من حدودا از اوايل تير ماه تصميم گرفتم (تو را از پوشك بگيرم). يك هفته 2 ساعت پوشك داشتي و 20 دقيقه بدون پوشك بودي. تا من بتوانم فاصله زماني بين دستشويي رفتنت را به دست بياورم و بعد هم يك شورت آموزشي واست خريدم تا بدون پوشك باشي.... دفعات جيش كردنت در خانه تا 3 يا 4 بار هم رسيد و من مرتب در حال شستن فرش ها و لباس هايت بودم. رفتم 3 شورت آموزشي ديگر هم خريدم ولي نتيجه همان شد كه همه شورت ها روي بند خيس بود و تو باز روي فرش را خيس مي كردي. اين مدت pm (تعطيلي كارخانه) مرتضي هم شروع شده بود و حتي روز جمعه هم مرتضي خونه نبود. پدرم درآمد. از كت و كول افتادم تا شد 20 تير ماه و دوم رمضان و من رسماً اعلام كردم كيان براي از پوشك گرفتن هن...
27 تير 1392

زندگي كيان

كيان شاه پسر مامان ديروز با بابا، ماماني، دايي فرشيد و خانوادش رفتيم جايي به اسم دشت بجد. يه جا زير درخت نشستيم. من همه را دعوت كردم كرده بودم. استامبلي درست كردم. خيلي خوشمزه بود و كلي خوش گذشت . اوايل تو و امير طاهر خواب بوديد. بعد هم كه بيدار شديد كلي سنگ انداختيد توي آب و به قول تو (قلوپ) صدا كرد. كلي دستاتو ماليدي توي خاك ها و من همش دست شستم. واسه خودت اكتشاف مي كردي و پروانه و مگس و خاك و آب ديدي. قربونت برم كه يه عالمه دويدي و وقتي برگشتيم خونه حساي خسته بودي ساعت 9 و نيم شب بردمت حمام. شام خوردي و هلاك افتادي، خوابيدي. دوست دارم ماماني.
31 فروردين 1392

تجربيات مادرانه

توي اين پست تجربيات يك مادر شاغل را مي نويسم. . وقتي كيان دندان در مي آورد. غذا را نه خيلي سرد و نه خيلي گرم به او مي دهم. غذا را از يخچال بيرون مي آورم در دماي محيط گرم شود و بعد به او مي دهم بخورد. هنگام دندان درآوردن گرمي و سردي غذا كودك را مي آزارد.(نقل از دكتر امير طاهر) . از وقتي كيان يك ساله شد، به راحتي مي توانست روي دو پا بنشيند، من هم كه رفتم سركار، كيان ماند و پرستارش.او كيان را مي برد دستشويي و روي لگن يا روي دو پا هم به او مي گفت جيش كند هم اگه خودش رو كثيف كرده بود(پي پي) كرده بود، اين مدلي مي شستش. ولي من ميبردمش  توي حمام و به سختي مي شستمش.آخ ماشاا... ديگه سنگين شده بود كلي كمرم درد مي گرفت. اين بردنش به دستشويي...
31 فروردين 1392

زندگي كيان

كيان قشنگ من. امروز 1391/9/10 و جمعه است. ديروز بابايي (بابابزرگ تو و باباي من) با ماماني و دايي فرهاد آمدند خانه ما واسه كوتاه كردن موهاي تو. موهات خيلي بلند شده بود و همش فر مي خورد. موقع اصلاح كردن موهات، طبق معمول، كلي گريه كردي . بعد تو را بردم حمام و تميز و خوشكل شدي. با كله صاف و تمييز با اون صورت سفيد و خوشگل خيلي ناز شده بودي. مثل فرشته ها. اين هم عكس قبل و بعد از اصلاح سرت. ا ...
31 فروردين 1392

زندگي كيان

كيان نازنين من: اين عكسي است كه در تاريخ2012/11/25  در خانه خودمان از تو، گرفتم. تو با برج قورباغه كه دايي فرشيد براي تولدت آورده بود ، بازي مي كني. قدت را نگاه كن. كمي بلندتر از برج قورباغه اي. اين اسباب بازي براي تقويت هوش تو، تشخيص رنگ ها، بزرگي و كوچكي اندازه ها، كمك براي بهتر ايستادن، هماهنگي بين دست و چشم ناز تو است. تو خيلي آن را دوست داري و هر وقت مي گويم برج قورباغه را بياور، سريع جعبه اش را مي آوري و مشغول بازي مي شوي. ...
31 فروردين 1392

زندگي كيان

كيان قشنگ من اين هم عكس محرم امسال تو يعني 1391. اين عكس تاسوعا است كه با بابا با هم رفتيم به مراسم (حسن يه با كسر (ي)). جالب بود كه سريند يا حسين تو را برعكس بسته بوديم (آخه آروم نمي گرفتي تا بتونم درست ببندمش.) در اون مراسم هم هرچي دوربين بود از تو و حسين حسين كردنت با اوندستاي كوچيك عكس و فيلم گرفتند. خدا قبول كنه و هميشه امام حسين نگهدارت باشه گل من.         اين هم عكس تو در مراسم (حسن يه)                   اين عكس هم مربوط به عاشورا است ...
31 فروردين 1392

زندگي كيان

نازنين مامان، كيان مهربانم. امروز 21 دسامبر است. روزي كه به گفته پيشگويان قرار بود زمين نابود شود. تا الان كه ساعت هفت و 43 دقيقه شب است، هنوز كه نشده. هرچه خدا بخواهد همان مي شود. ديشب شب يلدا بود. مهماني دوره، هم نوبت خانه ما بود. خانه ما و دايي خيلي كوچك است. ما هم ماني را در رستوران برگزار مي كنيم، هرچند كليه هزينه ها را بابايي مي پردازد، دست ماماني و بابايي درد نكند. بعد از رستوران هم همه ( بدون اطلاع قبلي ) رفتيم خانه ماماني. هندوانه، تخمه و آجيل خورديم و خيلي خوش گذشت. تو هم خيلي خوشحال بودي و كلي با مهدي، طيبه و نگار بازي كردي. مهدي دوشنبه شده 14 ساله. طيبه كلاس پنجم و نگار پيش دبستاني يك مي رود. امير طاهر (8 ماهه)كه هنوز، هم...
31 فروردين 1392

زندگي كيان

  گل مامان، كيان من. اين عكس را روز تاسوعا، گرفتيم. (چهارم آذر ماه هزارو   سيصد  و نود ويك ساعت 11:30) رفته بوديم كوچه خانه   بابايي كه يك هيات هرسال مي آيد آنجا. اين عكس را جلوي   خانه عمو احمد گرفتيم. من هم پارسال و هم امسال تو را   بردم آن جا با لباس علي اصغرت. بعد از ديدن هيات هم، باتو   وماماني رفتيم خانه دوست ماماني روضه. اونجا حاج آقا   روضه مي خواند و تو ني ناي ناي ناي مي كردي. كه كلي   خجالت كشيدم و زود بردمت توي آشپزخانه. قربونت برم. ...
31 فروردين 1392