كيانكيان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

تجربيات مادرانه وكيان رضا و شایان

زندگی کیان (از پوشک گرفتن2)

1393/6/17 8:29
نویسنده : مهشيد
554 بازدید
اشتراک گذاری

 

گل مادرٰ پسر نازم

من بالاخره بعد از زحمات بسیار زیاد توانستم شما را از پوشک بگیرم.

بابا مرتضی در اواخر مرداد نود و سه 10 روز تعطیلی داشت و ما قرار گذاشتیم آن روزها تو با پوشک خداحافظی کنی. اما بسیار زودتر از این حرف ها و به سادگی این اتفاق افتاد.

بابا و خانواده اش حدود 23 خردادبه مکه رفتند و من و تو به خانه مامانی نقل مکان کردیم. روز بعد از رفتن باباٰ رفتیم رچ. آن جا دیگر تو را پوشک نکردم و عهد کردم زود زود تو را به دستشویی ببرم. خدا را شکر خیلی خوب همکاری کردی و من مرتب تورا بردم دستشویی یا اگر با دستشویی فاصله گرفته بودیم (با کمال ادب و احترام به محیط زیست) به درختای تشنه آب دادیم.خلاصه تا شب پوشک نبستیٰ خانه هم که آمدیم باز پوشک نبستمٰ علی رغم اینکه در خانه مامانی بودیم ولی به خودم و تو اعتماد کردم و برنامه را ادامه دادم.( آخه تو خونه مامانی همه چیز حساس تره. اگه جایی خیس بشهٰٰ مامانی که نمی تونه بشوره)

ولی شبها تو را پوشک می کردم. و روز می بردمت دستشویی.ر وزی که بابا از مکه برگشت وقتی در خانه تو را بغل کرد با تعجب داد زد این چیه؟ چطور شده؟ این پسر من پوشک نداره؟ و کلی شاد شد و من مورد تقدیر و تشکر بابا قرار گرفتم. ( واقعا آفرین به من. خودم از خودم بسیار راضی هستم.)

البته انجام این کار به سادگی آب خوردن نبود که. من بودم که همه سختی ها را تحمل کردم. هر چند مدت بدو بدو تو را بغل کرده و به دستشویی بردم. کلی در دستشویی راجع به جیش و پی پی صحبت کردم و ... بعد از چند روز واقعا واسم کمر نمونده بود. نمی تونستم پشتمو صاف کنم . دست و پا و کمرم به شدت درد می کرد.

ولی به سلامتی از این مرحله هم عبور کردیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)