كيانكيان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

تجربيات مادرانه وكيان رضا و شایان

زندگی کیان(اولین اتوبوس سواری و رفتن به کتاب فروشی)

عشق مادر. روز پنج شنبه اول اسفند ماه 1392 با هم رفتیم اتوبوس سواری. برای اولین بار شال و کلاه کردیم و از خانه تا میدان آزادی را پیاده رفتیم. هروقت خسته می شدی می گفتی:ماما مشید بگلم کن. من می گفتم برسیم به اون مغازه بغلت می کنم و تو صبورانه تا رسیدن به مغازه مورد نظر منتظر می ماندی و می گفتی :حالا رسیدیم. در میدان آزادی هم اتوبوس پاسداران را سوار شدیم و ابوذر پیاده شدیم. اول که گذاشتمت روی صندلی از صدای اتوبوس و تکان های آن نگران شدی و گفتی بلیم خونه.بعد که بغلت کردم آروم شدی.رفتیم شهر کتاب و تو کلی بین کتاب ها خوش گذروندی. کلی کتاب دیدی و این ور و اون ور رفتی. بعد هم کتاب کدو قل قله زن را خریدی( خودت به آقای فروشنده پول دادی و چقدر احسا...
5 اسفند 1392

زندگی کیان رضا ( گرفتن از پوشک)

پسرک ناز مادر. عشق من یک معضل بزرگی که من با اون دست و پنجه نرم می کنم از پوشک گرفتن توست. تابستانی که گذشت، در تیر ماه من تلاش کردم قبل از دو سالگی تو این کار را انجام دهم. حدود یک ماه به سختی تلاش کردم. 1. هرروز زمان جیش کردن و پی پی کردن تو را یادداشت کردم .طبق آن ها پوشک بستم و حدود نزدیک به آن بردمت دستشویی. 2. هر ده دقیقه یک بار تو را به دستشویی بردم. 3. شورت آموزشی خریدم برایت و مرتب به دستشویی بردمت. 4. واست برچسب حیوانات خریدم و هر بار که در دستشویی جیش می کردی یکی را به عنوان جایزبه دیوار دستشویی می چسباندی، دستشویی شده بود یک جنگل از شیر و ببر و پلنگ تا مرغ و خروس و کلاغ. همه جور جونوری توش چسبونده بودی. اما نتیجه ای...
25 بهمن 1392

زندگی کیان( تاسوعا 90)

کیان مادر این عکس تو در صبح روز تاسوعا است. کنار خونه عموجون. با زنجیری که مامانی برایت خریده بود. ان شاءا... امام حسین نگهدارت باشه.   ...
26 آذر 1392

زندگی کیان( رفتن به کوشه)

پسرک نازنینم در ماه مهر به همراه مامانی و بابایی، دایی فرهاد و فرشیدو مامان و بابا رفتیم کوشه. توی باغ کلی انار چیدیم و تو و امیر طاهر تا جایی که توانستید گل  و خاک بازی کردید و چقدر لذت بردید....... اصلاٌ نمی شد شما را از توی باغ آورد بیرون، به بهانه رفتن کنار جوی آب و سنگ انداختن در آن، شما را آوردیم بیرون . کنارجوی آب هم یه عالمه بازی کردی و همش سنگ انداختی تو جو که قلوپ ( به قول خودت گلوپ) صدا بده. بعد هم با امیر طاهر به دیدار الاغ رفتید که با کمال تعجب تو با قدرت نزدیک الاغ ماندی ولی امیر طاهر ترسید و فرار کرد.         ...
26 آذر 1392

زندگي كيان (سفر به مكه)

نازنين مادر. مي خواهم از خاطرات سفر به خانه خدا برايت بگويم. از يك سفر فوق العاده عالي كه خداوند به ما ارزاني داشت. بابايي و ماماني، من ، دايي فرشيد و دايي فرهاد براي مكه ثبت نام كرديم.عم احمد و ناهيد خانم هم همين طور. تا وقتي كه نوبت ما شد فكر كنم حدود دو سال گذشت. تابستان نوبت سفر ما شد. كه بابايي پا درد داشت ( از اون پادردها كه دو ماه در خانه خوابيده بود و درد مي كشيد.) ما نتونستيم برويم مكه. عمو احمد هم نرفتند. دوباره كه اسامي را اعلام كردند و ما ميتوانستيم برويم، من تو را هشت ماهه باردار بودم و باز شرايط سفر فراهم نبود. عمو وناهيد خانم رفتند و برگشتند. دفعه بعد كه زمان سفر ما شد تو  شش ماهه بودي. حدود 28 فروردين  از بيرجند...
19 مهر 1392

زندگي كيان (جشن تولد يك سالگي)

عزيزم اين نيز كارت تولد يك سالگي توست كه باز هم خودم براي پسر نازنينم آن را درست كردم. و اين هم متن آن: ................................... مامان بزرگ و بابا بزرگ مهربانم، مامان و بابا مي خوان واسه يك ساله شدن من جشن بگيرن. دوست داريم شما هم همراه دايي جون در جشن ما شركت كنيد. منتظرتونم: كيان رضا زمان: پنج شنبه، 23 /6/ 1391 مكان: خانه خودمان                                 ...
15 مهر 1392

كيان رضا و تولد دو سالگي

پسركم اين كارت تولد دو سالگي توست. كه خودم آن را تهيه كردم. چون تم تولد تو فرفره بود به علامت دو سالگي پسر نازم دو تا فرفره روي آن قرار دادم و اين هم متن داخل آن. ........................................ قشنگ ترين صداي زندگي، تپش قلب توست، با شكوه ترين روز دنيا، روز تولد توست  و 25 شهريور آن روز باشكوه است.  شما به عنوان مهمان ويژه به جشن اين روز،( روز تولد كيان رضا) دعوتيد. 29 شهريور ماه 1392 پنج شنبه جشن تولد دو سالگي كيان رضا                         ...
15 مهر 1392