كيانكيان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

تجربيات مادرانه وكيان رضا و شایان

زندگی کیان(رفتن به شکار)

1392/12/5 16:35
نویسنده : مهشيد
397 بازدید
اشتراک گذاری

نازنین  من

اواسط آذر یک روز جمعه که بابا رفته بود ماموریت تهران. ما خانه مامانی بودیم. صبح با بابایی و مامانی رفتیم شکار. بابایی چند کبک شکار کرد. خیلی به ما خوش گذشت. تو دو بار توی ماشین خوابیدی. عصر حدود ساعت 4 برگشتیم خانه که حسابی خسته و کوفته بودیم.........

ولی دیدن کبک ها، شکار کردن و رفتن به گردش در کوه و صحرا تجربه بسیار جالبی برای تو بود.

ولی دیدن کبک ها، شکار کردن و گردش در کوه و صحرا تجربه بسیار جالبی برایت بود. توی بار ماشین صبحانه(تخم مرغ بدون نمک) و تو شیر نارگیل خوردیم. مامانی یادش رفته بود نمک بیاورد و لی این تخم مرغه خیلی خوشمزه تر از تخم مرغ توی خانه بود. هوا خیلی سرد بود و بابایی آتیش روشن کرد.

جالب بود که اصلاً از کبک نترسیدی و خیلی راحت با آن ارتباط برقرار کردی.

زندگی کیان(شکار)

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)