كيانكيان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

تجربيات مادرانه وكيان رضا و شایان

زندگي كيان

1392/1/31 7:48
نویسنده : مهشيد
196 بازدید
اشتراک گذاری

كيان عزيزم

تو حالا خيلي از حرف ها را به راحتي مي تواني بگويي.

بلووو(برو). بيا. بگي(بگير). بيده(بده)

به مامان من ميگي مامانايي( ماماني) به با با بزرگ هم مي گي بابايي. فا( فرهاد). ماني

( مهدي). آدا(آيدا). پتو. شوا(شلوار)نمالو(نرمالو. عروسك سگ با مزه اي موقع خواي بغل مي گيري.)نمك(نرمك . عروسك خرسي كه موقع خواب بغل مي گيري.)

وقتي مي گم وقت خوابه بريم بخوابيم .ميگي: اوم نمالو . نمك. مي مي.

هميشه در حال شيرخوردني. واي ديگه منو خوردي. اصلا مي مي را رها نميكني. از بس م مي مي خوري ديگه ضعف مي كنم.

از خواب كه بيدار مي شي فقط مي گي مامان. اول آروم بعد كه جواب ندم بلند و بلند تر و بعد گريه.

تا پنج هم مي توني بشمري. مي گم يك مي گي دو. ميگم دو ميگي سي و ....

توي عيد عاشق خوردن تخمه شدي. يواشكي از تو نزديك ترين بشقاب تخمه برمي داري و زود ميگذاري توي دهنت و فرار مي كني كه من از تو نگيرمش. توي مهموني ها بايد مرتب برات تخمه پوست بگيرم.

حتما بايد به تو هم شيريني تعارف كنند. يك دانه برمي داري و ميخوري. از همه بيشترزنجبيلي و نان لوله را دوست داري. اگر تعارف نكنند به تو داد ميزني: هينيني  هينيني

هر لامپ روشني كه ببيني ميگي : بق . هاموش( خاموش) بيدو( بدو)

باباي من وقتي رفته بوديم مشهد به تو ياد داد . ميگه كبوتر چي مي گه ميگي: بق بگو

يا علي را مي گويي ه او  هر وقت از جا بلند مي شي همين را مي گويي.

هابو(صابون)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)